پاییزانه
شعر و ادبیات
دی ماه و سردی روزهای بی دوستی!
دوستانی که هستند و تو نمی دانی که باید باشند و یا نباشند!
همه حسرت لبخند تو را می خورند، لبخندی که در پس آن بغضی لانه کرده! لبخندی که طعم شور اشکهایت را میدهد!
آرام آرام اشک ریختی و پنهان پاکش کردی!
دی ماه است دیگر!
احساسات مثل برف های روی آسفالت خیابان یخ زده! سرنوشتت آرام آرام در گوشت چیزهایی می خواند که تو دوست نداری بشنوی اما ناچار به قبولشان هستی!
درست در چنین ماه یخ زده ای معجزه ای باید متولد میشد تا تو را می خنداند، میگریاند، عصبانی می کرد و دست آخر به تو می خندید! تو را می پرستید و ....
چه می گویم؟
کجایی اخوان؟
نمی بینی زمستان است؟
کجایی باز بخوانی هوا بس ناجوانمردانه سرد است ای برادر!!!!
دیدم....
هم سرمای زمستان را و هم ناجوانمردی سرمایش را!!!!
نویسنده: راضیه سادات پیام
نظرات شما عزیزان:
اجازه ميدين كپيش كنم تو وبم؟
پاسخ:حتماً خوشحالم که خوشتون اومده
Power By:
LoxBlog.Com |